با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

راس ساعت دلتنگی

دعوت می شوی

به عاشقانه ای

در کافه ی چشم هایم

که اگر نیایی عقربه های دلتنگی

فرو می ریزد 

در جاده ای 

که انتظار پیرش کرده است

قرارمان

راس ساعت دلتنگی

یادت نرود!

...................

مثل آسمان اردیبهشت

غیر قابل پیش بینی ست

هوای دلت!

نمی دانم دستمال و سیگار و فروغ بردارم*

یا پیراهن چهارخانه ی راحتم تنم باشد

با این همه 

چتر را فراموش نکن!

انگار دستی 

تمام ساعت های خداحافظی را

به وقت باران های نم نم کوک کرده است!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.