با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

جانم به لب آمد عجب صبری تو داری منکه مردم پیراهنم را پاره کن من بویی از یوسف نبردم امشب کلید خانه را دیوانه را دستت سپردم جانم به لب آمد عجب صبری تو داری وقت دیدار کو شانه ات دیوانه ات مانده میان بغض و رگبار چون آخرش عاشق سرش یک شانه میخواهد نه دیوار تو ماه پیشانی چرا درآسمانم نیستی وای ای ماه پیشانی بگو در آسمان کیستی وای تو هم ز خویشم رانده ای هم در گلویم مانده ای ای وای هر روز مردم پای تو یک روز خاطر خواه من باش ای وای من زیبای من به جای من باشی تو ای کاش جانم به لب آمد عجب میلی به این دوری دلت داشت پیراهنم را پاره کن هم جان رسد دست تو هم دل من پای تو جان دادمو از تو فقط دل خواستم دل من پای تو جان دادمو از تو فقط دل خواستم دل تو ماه پیشانی چرا درآسمانم نیستی وای ای ماه پیشانی بگو در آسمان کیستی وای تو هم ز خویشم رانده ای هم در گلویم مانده ای ای وای هر روز مردم پای تو یک روز خاطر خواه من باش ای وای من زیبای من به جای من باشی تو ای کاش جانم به لب آمد عجب میلی به این دوری دلت داشت

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.