با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

با تو حکایتی دگر

این دل ما بسر کند

شب سیاه قصه را

هوای تو سحر کند

باور ما نمی شود

درسر ما نمی رود

از گذر سینه ئ ما

یار دگر گذر کند

شکوه بسی شنیده ام

از دل درد کشیده ام

کور شوم جز تو اگر

زمزمه یی دگر کند

مقصد و مقصودم تویی

عشقم و معبودم تویی

از تو حذر نمی کنم

سایه مگر سفر کند

چاره ئ کار ما تویی

یاور و یار ما تویی

توبه نمی کند اثر

مرگ مگر اثر کند

مجرم آزاده منم

تن به جزا داده منم

قاضی درگاه تویی حکم سحرگاه تویی



برگرفته شده از shere.blog.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.