با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

در نگاهت لیلی خود پیدا نکردم با خجالت از چشم تو گلایه کردم
از خود چه بیخود میکند نگاه تو هی میبرد صبر مرا
مجنونتم ای همنشین لیلی من یک دم ببین حاله مرا

از دریا نترسانم که من در قلبه تو جان میدهم دریا بشی زیبای من غرقه نگاهت میشوم هی
مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست من که به تو رو میزنم تنها به شوقه دیدنه تو

دیوانه مرا به دست کی سپردی دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
دیوانه مرا به دست کی سپردی دیوانه رفتی مرا با خود نبردی


این عشق شد زندان من این درد شد درمان من رویای تو پایان ندارد
قلبم بلند پرواز شد از چشم تو آغاز شد ترسی از این طوفان ندارد

از دریا نترسانم که من در قلبه تو جان میدهم دریا بشی زیبای من غرقه نگاهت میشوم هی
مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست من که به تو رو میزنم تنها به شوقه دیدنه تو

دیوانه مرا به دست کی سپردی دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
دیوانه مرا به دست کی سپردی دیوانه رفتی مرا با خود نبردی

**

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.