با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

چشمها پرسش بی پاسخ حیرانی ها

دستها تشنه ی تقسیم فراوانی ها

با گل زخم سر راه تو آذین بستیم

داغهای دل ما جای چراغانیها

حالیا دست کریم تو برای دل ما

سر پناهی است در این بی سروسامانی ها

وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی

ای سر انگشت تو آغاز گل افشانیها

فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید

فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها

سایه ی امن کسای تو مرا بر سر بس

تا پناهم دهد از وحشت عریانیها

چشم تو لایحه ی روشن آغاز بهار

طرح لبخند تو پایان پریشانی ها

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.