با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم
با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

با من حرف بزن بانو. برای من یه تکیه گاهی

من هر زمان که سکوت مى کنم در واقع دارم از تو حرف مى زنم

دوست داشتنِ تو
در وجود من است
خاکش ، آبش ، نورش
زندگی و خیالش با عشق
با هم آمیخته است

تو همچو نفسی هستی که در جانم
همان سویی هستی که در چشمم
همان تپشی هستی که در قلبم
و همان فکری هستی
که در سرم جریان دارد

محبوب من
به هرچه بیندیشم به تو فکر می‌کنم
به هرچه می‌نگرم تو را می‌بینم

‌ناظم حکمت  

.......................................

گاهی خدا
یکی از فرشتگانش را
شبیه تو می‌آفریند
و می‌فرستد میان اقوام بشر
تا میزان زیبایی
از یادشان نرود
هر به ایامی من
صورتم را کف دست‌های تو
فرو می‌برم
و عطر نارنجی عشق را
نفس می‌کشم
تا دلتنگیت از یادم برود

عباس معروفی

.............................

در سلسله عشق تو ، مغموم و صبورم

نازم بکش ای دوست ، که مظلوم و صبورم

 

رندان همگی فرصت دیدار تو دارند

غیر از من دل ساده ، که محروم و صبورم

 

در شهر تو ای دوست ، چنین زار و غریبم

در دست تو امروز ، چنان موم و صبورم

 

دل بد مکن ، اندیشه پرواز ندارم

حاجت به قفس نیست ، که مصدوم و صبورم

 

هر گز نکنم عشق تو را پیش کسی فاش

در پرده اسرار تو مکتوم و صبورم

 

دنیای عجیبی است ، ز آلودگی خلق

گریانم از این درد ، که مصدوم و صبورم


معینی کرمانشاهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.