-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 دی 1399 00:02
مثل یه پروانه ببین اسیره مشته بسته ام از این همه پرسه زدن کوچه به کوچه خسته ام تو لحظه هایه بیکسی اسیره ناباوریم تو قاب خالیه جنون یه عکسه خاکستریم تویه این ثانیه های بی رمق لحظه های ابی تو حروم نکن این روزا ابری و خاکستریه شبایه آفتابیتو حروم نکن بگو خورشید از کدوم ور درومد که تومثل قصّه رویایی شدی ماهیه زخمیه پاشوره...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 دی 1399 23:14
صدایت روی بوی بهار نارنج میلغزد. از جنس همان میشود. صدایت در بهار بهار است، صدایت در زمستان بهار است. حرف بزن، من تا ابد به صدایت گوش میدهم تا نقطهای شوم در خط کاتبی که صدای تو را مینویسد ... .............................................................. نمی دانی چقدر آرزو دارم که یک بار با آن چشمهایت به خاطرِ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 دی 1399 20:26
تو با قلب ویرانه ی من چه کردی ببین عشق دیوانه ی من چه کردی در ابریشم عادت آسوده بودم تو با بالِ پروانه ی من چه کردی ننوشیده از جام چشم تو مستم خمار است میخانه ی من، چه کردی؟ مگر لایق تکیه دادن نبودم تو با حسرتِ شانه ی من چه کردی؟ مرا خسته کردی و خود خسته رفتی سفر کرده با خانه ی من چه کردی؟ جهان من از گریه است خیسِ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 دی 1399 18:44
وقتی چشات بارونیه ستاره ویرونه میشه انگار تموم آسمون دریای وارونه میشه بغض تو وقتی میشکنه آیینه ی تو آه تو میشم لکنت قلبم ببینم مات تو نگاه تو میشم تو گریه میکنی و من تو اشک تو شعله ورم سر تو روی شونه ی منه اما خودم در به درم تو گریه میکنی و من ترانه میکنم تورو برای گریه کردنم بهانه میکنم تورو وقتی چشات بارونیه ستاره...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 دی 1399 22:35
مرز میان خواب و بیداری را میشناسی ؟ همان نقطهای که در آن هنوز میتوان رویاها را به خاطر آورد همانجاست که من همواره تو را به انتظار خواهم نشست و دوستت خواهم داشت جیمز متیو بری شاعر اسکاتلندی مترجم : فرزاد فتوحی ..................................... محبوبم شما را در خواب دیدم سر و قد صنوبر قامت و ماه طلعت نزدیکتر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 دی 1399 22:38
به جز سقف شونت کجا سر بزارم تو دلسوز من باش به جایی رسیدم که راهی ندارم تو دلسوز من باش چراغ کدوم شب تن سرپناهه کدوم خونه ای تو عزیز دل من هوادار بغض کدوم شونه ای تو برم سمت کی جز تو از بد عشق دلت پیش من نیست دلم مثل حالم پریشونه امشب تو دلسوز من باش که از هر طرف غم فراوونه امشب تو دلسوز من باش رو سینت بذاری سر بی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 دی 1399 18:41
دریا به عشق میماند به درونش میروی و نمیدانی بیرون خواهی آمد یا نه ؟ چه بسیار کسان که جوانی خود را به پای او ریختند شیرجههای سرنوشتساز زیرآبیهای مرگبار گرفتگی عضلات جریانهای تند آب گردابها ، کوسهها صخرههای ناپیدا عروسان دریایی وای بر ما اگر صرفا به خاطر پنجشش غریق دست از شنا برداریم وای اگر به دریا پشت کنیم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 دی 1399 08:07
من پاییزی که تورا دیدم من زمستانی که با تو خیابانهای تهران را قدم زدم با هیچ بهاری عوض نمی کنم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 دی 1399 00:55
شبها تا در آغوش خالیم تصورت نکنم خوابم نمی برد و صبحها تا بوسه ات را بر گونه ام تصور نکنم بیدار نمی شوم مدتهاست که شبها نمی خوابم و صبحها بیدار نمی شوم نمی خواهم تصورت کنم تا خودت بیایی افشین یداللهی ............................. گذار همه چیز آرام پیش برود آنقدر که هیچوقت به پایان نرسیم بگذار همه چیز آرام پیش برود تا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 دی 1399 18:13
مرا هزار امید است و هر هزار تویی! شروع شادی و پایان انتظار تویی بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است ستارهای که بخندد به شام تار تویی جهانیان همه گر تشنگان خون مناند چه باک...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دی 1399 00:45
در این زمانه بی هیاهوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را برای این همه ناباور خیال پرست به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند به پای هرزه علف های باغ کال پرست رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست کمال دار را برای من کمال پرست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دی 1399 00:44
انگار دستام سرده سردن انگار چشمام شب تارن آسمون سیاه ابر پاره پاره شرشر بارون داره میباره حالا رفتی و من تنهاترین عاشقم رو زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همین حالا رفتی و من تنهاترین عاشقم رو زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همین ............................................ گفتی برو تنها بمون با غصه ها همرا بمون دیگه نمی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 دی 1399 01:26
به خودم که اومدم بهم زدیم رابطه رو ما به هم میومدیم کاشکی نمیگفتی برو از یه جای دیگه پر بودی سرم داد زدی مطمئن گفتی برو این حرفو صد بار زدی تو فکرمه که شبها بدون من کجایی جوری رفتی ازت نمونده ردپایی تو بخند من شبا با گریه خیس آبم جای شونت دیگه رو زانوهام میخوابم تو خودت جلو همه قول دادی به من تو خودت تولدم با بوسه گل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 دی 1399 18:06
چون تو را دوست دارم رنگ ها به دنیا بازگشته اند به خاطر تو گیاهان در کوه ها می رویند به خاطر تو موج ها متولد می شوند به خاطر تو کودکان در روستاهای دورافتاده می خندند به خاطر تو زنان خود را می آرایند به خاطر تو بوسه اختراع شد و هر روز از خاکستر خود برمی خیزم تا دوستت داشته باشم هر روز صبح از خاکسترم برمی خیزم تا دوستت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 آذر 1399 20:36
برای تو در قلبم جاده ای ساختهام بیانتها نگران برگشت نباش دوست داشتنت شبیه همین جاده بیانتهاست .............................. محبوبم جهانم آشفته است جهانم میزان نیست جهانم پر از اضطراب است لحظات چموش اند تنها هنگامی که به شما میرسم رو به روی تو ام و به تو سلام میکنم آن زمان جهان به تعادل میرسد جواب بدهی یا نه تو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 آذر 1399 16:10
تو که کوتاه و طلایی بکنی موها را منِ شاعر به چه تشبیه کنم یلدا را؟ مثل یک کودک مبهوت که مجبور شود تا به نقاشیاش آبی نکشد دریا را حرف را میشود از حنجره بلعید و نگفت وای اگر چشم بخواند غمِ ناپیدا را عطر تو شعر بلندی است رها در همه سو کاش یک باد به کشفت برساند ما را تو همانی که شبی پر هیجان میآیی تا فراری دهی از...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 آذر 1399 13:22
سکـوت کن چشم هایت گویاترین گفتگوی دنیاست گفتگو ترین صداقت دنیاست و عاشقانه ترین صدای عاشقانه هاست سکوت کن من هر آنچه را که باید بشنوم هر آنچه را که باید ببینم و ببوسم و لمس کنم در چشم هایت یافته ام سکوت کن چشم هایت گویاترین گفتگوی عاشقانه هاست ..................................... ی خواهم اولین کسی باشم که داری می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 آذر 1399 19:16
قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند شاعران با لب تو قافیه پرداز شدند هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم و از آن روز که در بندِ توام آزادم چشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 آذر 1399 00:12
سکـوت کن چشم هایت گویاترین گفتگوی دنیاست گفتگو ترین صداقت دنیاست و عاشقانه ترین صدای عاشقانه هاست سکوت کن من هر آنچه را که باید بشنوم هر آنچه را که باید ببینم و ببوسم و لمس کنم در چشم هایت یافته ام سکوت کن چشم هایت گویاترین گفتگوی عاشقانه هاست ................................... وست داشتنِ تو در وجود من است خاکش ، آبش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 آذر 1399 19:18
نشستهام به در نگاه میکنم دریچه آه میکشد تو از کدام راه میرسی خیال دیدنت چه دلپذیر بود جوانی ام در این امید پیر شد نیامدی و دیر شد .......................... گر توان ماندنت نیست کسی را در آغوش نگیر که سکوت می کند تا صدای نفس هایت را بشنود کسی را در آغوش نگیر که زود در تو محو می شود که زود عادت می کند کسی را در آغوش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 آذر 1399 00:51
-
م
شنبه 22 آذر 1399 20:57
می دانم اینجا می ایی فکر نمی کردم برداشتن عکس پروفایلت در واتس اپ اینقدر حالم را بد کند خسته ام مریم گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟ آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی ، روی تو را کاشکی می دیدم شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دستت که ، مهم نیست زیاد و تکان دادن سر را که عجیب ! " عاقبت مرد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 آذر 1399 20:01
عطرت هوا می شود برای نفس نامت ضربآهنگ در قلب .. و چشمهایت آرامش خاطر .. مگر می شود؟! کسی یک تنه نبض زندگی دیگری شود ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آذر 1399 23:36
زیر سایهی کوچک یک ابر - شهریار مندنی پور کجا هست توی این دنیای بزرگ که من بتوانم بدون ترس، سیری نگاهت بکنم و بروم. بروم، همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان رسیدهام. و توی بیابان زیر سایهی کوچک یک ابر کوچک بنشینم... "شهریار مندنی پور"
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آذر 1399 19:33
چمدانت را می بستی مرگ ایستاده بود و نفس هایم را می شمرد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آذر 1399 19:15
دلپذیر و خطیر رخسارِ عشق شبی بر من نمایان شد از پسِ روزی بس بلند پنداری تیراندازی بود با کماناش یا نوازندهای با کمانچهاش نمیدانم هیچ نمیدانم تمام آنچه میدانم این است که به من زخم زد شاید با پیکانی شاید با ترانهای تمام آنچه میدانم این است که به من زخم زد زخمی به قلب و تا ابد سوزنده فزون از حد سوزندهست زخمِ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 آذر 1399 15:38
دوست داشتنِ تو در وجود من است خاکش ، آبش ، نورش زندگی و خیالش با عشق با هم آمیخته است تو همچو نفسی هستی که در جانم همان سویی هستی که در چشمم همان تپشی هستی که در قلبم و همان فکری هستی که در سرم جریان دارد محبوب من به هرچه بیندیشم به تو فکر میکنم به هرچه مینگرم تو را میبینم ناظم حکمت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آذر 1399 10:23
چه بگویم سحرت خیر؟توخودت صبح جهانی من شیدا چه بگویم؟که توهم این وهم آنی به که گویم که دل ازآتش هجرتوبسوخت؟ شده ای قاتل دل ؛ حیف ندانی که ندانی همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی چه نویسم که قلم شرم کند از دل ریش ام بنویسم ولی افسوس نخوانی که نخوانی من و تو اسوه ی عالم شده ایم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 آذر 1399 00:50
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 آذر 1399 12:11
غمگینَت خواهند کرد بسیار هم غمگین .. آنوقت حتما مرا به خاطِر خواهی آورد .