-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 آذر 1399 02:06
چگونه تو را فراموش کنم در حالی که من یک بار با تو عشق را آزمودم و پس از آن بارها مرگ را تجربه کردم ................. ز هر چه سخن می گویند من به تو فکر می کنم از باران می گویند من به تو فکر می کنم از کوچه و پرسه های عاشقی می گویند به تو فکر می کنم از کافه از شب و شراب از دوست داشتن می گویند به تو فکر کنم از ایمان از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آذر 1399 00:39
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس سند عشق به امضا شدنش می ارزد گرچه من تجربهای از نرسیدنهایم کوشش رود به دریا شدنش می ارزد کیستم ؟ … باز همان آتش سردی که هنوز حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم به همان لحظهی بر پا شدنش...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آذر 1399 00:30
از شب گذشته ام همه بیدار خواب تو ظلمت شمار سرزدن آفتاب تو جان تهی به راه نگاهت نهاده ام تا پر کنم هر اینه جام از شراب تو گیسوی خود مگیر ز دستم که همچنان من چنگ التجا زده ام در طناب تو ای من تو را سپرده عنان ، در سکون نمان سویی بتاز تا بدوم در رکاب تو یک بوسه یک نگاه از آن چشم و آن دهان اینک شراب ناب تو و شعر ناب تو گر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 آبان 1399 23:25
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟ که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 آبان 1399 19:14
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 آبان 1399 18:31
یروز که من هنوز بیست سالم بود زمان را نوازش میکردم و بازی میکردم با زندگی… همانطور که عشقبازی میکنند زندگی میکردم در شب بدون شمردن روزهایم که ناپدید میشدند در زمان من آرزوهای زیادی داشتم که تمامشان را رها کردم من امیدها ساختم که از دست رفتند و من گم شدم بیآنکه بدانم کجا باید بروم چشمانم آسمان را جستوجو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 آبان 1399 18:05
تمام لحظه هایی که من منتظر آمدنت بودم تو در حال رفتن بودی....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 آبان 1399 22:36
به شب سلام که بی تو رفیق راه من است سیاه چادرش امشب ، پناهگاه من است به شب که آینه ی غربت مکدر من به شب که نیمه ی تنهایی سیاه من است همین نه من در شب را به یاوری زده ام که وقت حادثه شب نیز در پناه من است نه بیم سنگ فنایش به دل نه تیر بلا پرنده ای که قُرق را شکسته آه من است رسید هر کس و برقی به خرمنم زد و رفت هر آنچه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 آبان 1399 19:49
درد پاییز صدایم را گرفته و بیزمان کرده است. خودت خواستی بانو، پس گوش کن. صدایم از پس کلمات با تو سخن میگوید. میپرسد چقدر یاری، تا کی یاری، تا کجا یاری. یا تو هم مثل آدمها هر وقت که دیگر سودی نداشته باشم رهایم میکنی. یا تو هم مثل آدمها دلت پرنده کوچکی است که میشود توی مشت گرفتش و فشارش داد، فشارش داد و ضجهاش را...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 آبان 1399 23:55
وقتی تو نیستی شادی کلام نامفهومی است و «دوستت میدارم» رازی است که در میان حنجرهام دق میکند وقتی تو نیستی من فکر میکنم تو آن قدر مهربانی که توپهای کوچک بازی گلهای کاغذین گلدانها تصویرهای صامت دیوار و اجتماع شیشهای فنجانها، حتا از دوری تو رنج میبرند و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟ اینجا که ساعت و آیینه و هوا به تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آبان 1399 23:01
دوباره نم نم بارون، صدای شرشر ناودون دل بازم بیقراره دوباره رنگ چشاتو، خیال عاشقی باتو این دل آروم نداره نداره نداره شبامو و خواب نوازش، دوباره هق هق و بالش گریه یعنی ستایش… ستایش تو و چشمات، دلم هنوز تو رو میخواد دل باز پر زده واسه عطر نفس هات اتاقم عطر تو داره، دلم گرفته دوباره کار من انتظاره یه عکس و درد دلامو،...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 آبان 1399 13:47
چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی چو جان، نهان شده در جسم پر ملال منی چنین که میگذری تلخ بر من، از سر قهر گمان برم که غمانگیز ماه وسال منی خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی ز چند و چون شب دوریت چه میپرسم سیاهچشمی و خود پاسخ سؤال منی چو آرزو به دلم خفتهای همیشه و حیف که آرزوی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 آبان 1399 23:53
چشمها پرسش بی پاسخ حیرانی ها دستها تشنه ی تقسیم فراوانی ها با گل زخم سر راه تو آذین بستیم داغهای دل ما جای چراغانیها حالیا دست کریم تو برای دل ما سر پناهی است در این بی سروسامانی ها وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی ای سر انگشت تو آغاز گل افشانیها فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها سایه ی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 آبان 1399 23:08
شعر هایم به تمنای چشمان توست چشمهایت را نبند هستی ام به باد می رود ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 آبان 1399 18:49
کاش راه دوری بین ما بود کاش سرنوشت ما جدا بود از تو فکر من رها بود گر ندیده بودمت ای یار عشق دیدی خانه ات خراب است عشق هر چه گفته ای سراب است این چه حق انتخاب است که ندارم خبر از دلدار تو همانی که رگ خواب مرا میدانی تو همانی که به درد دل من درمانی باورت کردم و گفتی تا ابد میمانی دیدی آخر که تو رفتی و من اینجا ماندم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 آبان 1399 22:27
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟ گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟ نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟ بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب به که بینم؟...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 آبان 1399 23:11
صدای قلب نیست صدای پای توست که شب ها در سینه ام می دوی کافیست کمی خسته شوی ... کافیست بایستی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آبان 1399 10:33
دلداده ی توام رویای هر شبی عاشق نمیشدم عاشق شدم ببین رفتی از کنارم اما رفتنت پر از معما حیف گفتمت از عشقو باور گفتی از نگاه آخر حیف راحت از این دل مرو که جانم میرود هر کجا روانه شوم صدایت میزنم جان من رها به سوی تو شد نگاه من اسیر موی تو شد دل به دریاها بزن از عشق بگو زیبای من به هر کجا روی کنار توام جان جانانم تویی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آبان 1399 10:20
در نگاهت لیلی خود پیدا نکردم با خجالت از چشم تو گلایه کردم از خود چه بیخود میکند نگاه تو هی میبرد صبر مرا مجنونتم ای همنشین لیلی من یک دم ببین حاله مرا از دریا نترسانم که من در قلبه تو جان میدهم دریا بشی زیبای من غرقه نگاهت میشوم هی مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست من که به تو رو میزنم تنها به شوقه دیدنه تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آبان 1399 19:53
هرکسی یاری درین کاشانه دارد ، من تو را یک هـدف از رفتن میخانه دارد ، من تو را هر که مـستی مـی کند ، یک دلبر نازک ادا در کنار ساغر و پیمانه دارد ، من تـو را هرکه را دیدم به فرداهای خود دل داده است آرزوها در دل دیــوانه دارد ، من تو را هر که عاشق می شود با جادوی یک دلفریب در بغل معشوقه ای فتانه دارد ، من تو را در طواف...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 آبان 1399 01:44
اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا میرساندم اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم اگر با تو بودم به شب های غربت که تنها نبودم اکر مانده بودی ز تو مینوشتم تو را میسرودم مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت با تو این مرغک پر شکسته مانده بودی اگر بال و پر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 آبان 1399 00:15
تو با قلب ویرانه ی من چه کردی ببین عشق دیوانه ی من چه کردی در ابریشم عادت آسوده بودم تو با بالِ پروانه ی من چه کردی ننوشیده از جام چشم تو مستم خمار است میخانه ی من، چه کردی؟ مگر لایق تکیه دادن نبودم تو با حسرتِ شانه ی من چه کردی؟ مرا خسته کردی و خود خسته رفتی سفر کرده با خانه ی من چه کردی؟ جهان من از گریه است خیسِ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 مهر 1399 22:06
بانوی قشنگم من همیشه مستم لبهای تو مخفف شرابهای دنیاست چکیدهی کامروای انگور که قطره میشود نقطهی هستی مرا میچکاند داغی که بر دلم مانده است من این نخورده با خندههای تو مست بیهوده نیست که در کلمات میچرخم نارنجی نقطهها همه ردی از بوسههای توست ... "عباس معروفی"
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 مهر 1399 22:42
روزهای خوبی نبود اما من در همان روزهای سخت هم تو را دوست داشتم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 مهر 1399 02:21
خط رو پیشونیم چشمای بارونیم دستای لرزونم پاهای بی جونم روح سرگردونم گلای ایوونم حتی چوب سیگارم فندک تب دارم دوس دارن برگردی خنده غمگینم پلکای سنگینم الکل تو خونم خونه ی زندونم خونه ی متروکم گلای گلدونم بار روی دوشم شونه ی داغونم دوس دارن برگردی تو آن عهدی که با من بسته بودی مگر بهر شکستن بسته بودی تو سنگین دل چرا از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 مهر 1399 02:11
تو به جای منم داری زجر می کشی یکی عاشقته که تو عاشقشی تو به جای منم پر غصه شدی نذار خسته بشم نگو خسته شدی نگران منی که نگیره دلم واسه دیدن تو داره میره دلم نگران منی مثل بچگیا تو خودت می دونی من ازت چی می خوام مگه هنوزم به جز تو کسی رو نداره عوض می کنی زندگیم و تو یادم دادی عاشقیم و تو رو تا ته خاطراتم کشیدم به زیبایی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 مهر 1399 21:45
نمیشود که بهار از تو سبز تر باشد گل از تو گلگون تر امید٬از تو شیرین تر. نمیشود٬پاییزـ فضای نمناک جنگلی اش برگهای خسته ی زردش ـ غمگین تر از نگاه تو باشد. نمیشود٬میدانم٬نمیشود آوازی که مردی روستایی و عاشق با صدایی صاف در اعماق دره میخواند در شمال شمال رنگین تر از صدای تو باشد. نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد. و ـ صدای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 مهر 1399 21:29
با تو حکایتی دگر این دل ما بسر کند شب سیاه قصه را هوای تو سحر کند باور ما نمی شود درسر ما نمی رود از گذر سینه ئ ما یار دگر گذر کند شکوه بسی شنیده ام از دل درد کشیده ام کور شوم جز تو اگر زمزمه یی دگر کند مقصد و مقصودم تویی عشقم و معبودم تویی از تو حذر نمی کنم سایه مگر سفر کند چاره ئ کار ما تویی یاور و یار ما تویی توبه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 مهر 1399 21:41
وقتی تو باز میگردی کوچک-ترین ستارهی چشمم خورشید است و اشتیاق لمس تو شاید شرم قدیم دستهایم را، مغلوب میکند وقتی تو بازمیگردی £ پاییز با آن هجوم تاریخی ـ میدانیم ـ باغ بزرگمان را از برگ و بار تهی کرده است در معبرت اگر نه فانوسهای شقایق را روشن میکردم و مقدم تو را رنگین کمانی از گل میبستم وقتی تو باز میگشتی £...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مهر 1399 20:49
جانم به لب آمد عجب صبری تو داری منکه مردم پیراهنم را پاره کن من بویی از یوسف نبردم امشب کلید خانه را دیوانه را دستت سپردم جانم به لب آمد عجب صبری تو داری وقت دیدار کو شانه ات دیوانه ات مانده میان بغض و رگبار چون آخرش عاشق سرش یک شانه میخواهد نه دیوار تو ماه پیشانی چرا درآسمانم نیستی وای ای ماه پیشانی بگو در آسمان...